سیب گلاب
ادامه پست قبل... اول از احترام بین والدین و فرزندان : مگر نه اینکه پدر و مادر اولین و بهترین الگوی رفتاری فرزندان هستند؟ حال اگر پدر و مادری نتوانند ، در حضور فرزندان شان ، هنگام برخورد با همدیگر مرزهای احترام را نسبت به هم حفظ نمایند ... ویا روابطشان در حد روابط معمولی باشد ، مثلاً حتی حاضر نشوند در انجام کارها با هم مشورت کنند ، چگونه توقع دارند بچه ها ، احترامشان را درست و حسابی بجا بیاورند ... چگونه انتظار دارند ، بچه هایی که از احترام و محبت چیزی نیاموخته اند ، احترام کردن بزرگتر را به طور صحیحی بروز دهند... یا مثلاً وقتی بیشتر پدر و مادرهای امروزی حاضر نیستند با حوصله بیشتر و ارزش دادن به احساسات فرزندانشان، به حرف های دل آنها گوش دهند ، و متأسفانه روابطشان در حد همان روابط اسمی ِ پدر و فرزندی و مادر و فرزندی باشد ، و در یک کلام ... نتوانند فرزندان و نیازهای امروز آنها را درک کنند؛ چگونه از بچه ها توقع دارند که همچنان روابط شان با آنها گرم و دوستانه باقی بماند ... آخه روابط گرم و صمیمی باید پاسخ به کدام نوع دوستی باشد ... احتمالاً اینو همه نسل جدیدی ها قبول داریم که : ادب و معرفت را نباید همیشه یادمان دهند ... بلکه بایستی خودمان به دنبال یاد گرفتن و از همه مهمتر عمل به آن باشیم ... چون ممکنه والدین مان نتوانند و یا حتی در توانشان نباشد که بخواهند الگوی مناسبی باشند... ولی از یک حقیقت نمی توان فرار کرد، اون هم اینکه جوان هم غرور داره و نیازمند احترام متقابل هست، اگه با غرورش بازی بشه ممکنه در بعضی ها به بی احترامی منجر بشه... نمونه ای دیگر ؛ قدیمی ها تعریف می کنند ما از سایه معلم هم می ترسیدیم ، علمای شهر را می پرستیدیم و خلاصه همش از احترام به آنها می گویند ... و از طرفی خیلی از علمای دینی و معلمان و استادها از بی اعتنایی ها و در بعضی موارد بی احترامی های این نسل آخری ها می نالند ... !! اگر انصاف بدهیم آن گونه که بعضی ها می گویند ، اوضاع به این وخامت هم نیست که این همه داد و بیداد کنند که : این الف بچه ها اصلاً احترام معلم و شاگردی و یا عالم و مردمی ، سرشون نمیشه... می دانید چرا...؟ چون اگر معلمان و علما ، واقعاً به معنای کلمه معلم و عالم باشند (یا حداقل سعی شان را بکنند...) به هیچ وجه مگر در مواردی نادر ، این جور مسائل و بی احترامی ها پیش نمی آید ؛ آخه خودتان تصور کنید ... نشسته اید در مجلس درس یا بحث ؛ طرف مقابل داره از خودش تعریف میکنه که من چنین ام یا چنان ام ... از فلان جا مدرک گرفته ام ... فلان کار کرده ام و ... همش از خودش بگه و به قول بچه ها ... ادعایش بشه... خب این یک طرفه قضیه ... گوییم همه ی این حرف ها صحیح (گرچه عطر آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید)... بعد اگه خدای ناکرده جوانی ببینه ایشون که این همه نصیحت کردند و پند و اندرز دادند ، مرتکب خطایی شوند که در شأنشان نباشد .... معمولاً حداقل نتیجه اش این است که احترام و تقدسشان شکسته می شود ... حالا بقیه اش را خودتان بخوانید ... یا وقتی برخی از مردم ، بعضی از علمای دینی را، به عنوان الگویی موفق زیر نظر دارند و می خواهند با آنها راحت باشند ... مثل بقیه مردم بتوانند با آنها برخورد کنند ... حتی با هم در حد معقول شوخی داشته باشند ... دوست و همدل باشند ... سوالاتشان را بپرسند ... و خلاصه اینکه می خواهند علمایشان " به روز و آبدیت " باشند ... ولی اگر در مقابل ، آنها چون کتابهای مرجع !! به گوشه ای روند ... و در رودربایستی و یا خدای ناکرده به خاطر خودبزرگ بینی ، خودشان را از عوام جدا نمایند ، و به قول معروف، نتوانند در حرف و عمل با مردم یکی باشند ، چگونه توقع دارند که نسل ریزبین امروز با این همه امکانات و مشکلات ، آنها را در مکانهای خاص بیابند ... آن هم نسلی که در محضر خود آنها از خودشان شنیده اند که : پیامبر خوبمان صلوت الله علیه ، همیشه با مردم و برای مردم می زیستند ... حرفشان عملشان بود ... و به معنای واقعی کلمه ، یک الگوی زنده بودند ... نه ... چون نسل جدید فعلاً بیشتر ترجیح می دهند الگوی های زنده را ببینند ،تا بخواهند با خواندن کتابها و قصه ها، اسوه ها را فقط در گذشته ها تصور کنند ... نمونه ای دیگر ، زمانی است که مثلاً معلم یا استادی با تمامی ابهت و احترام اولیه شاگرد نسبت به ایشان ، نمی خواهد با شاگردش دوستانه برخورد کند ، یا هنوز این زحمت را به خود نداده است که با مطالعه ی بیشتر ، بهترین روشهای تدریس را به آنها انتقال دهد (البته اگه از بهانه ها و حرف و حدیث های حقوق اندک و کم امکاناتی ها و... بگذریم) یا ایشان وقت شناس خوبی نباشند ...( و وجدانی درس ندهند...) بدیهی است که نمی توان انتظار داشت احترام های اولیه همچنان قرص و محکم باقی بماند ... آخه باید تا کی همه چیز یک طرفه باشه ... تحمل جوان هم یک حدی دارد... گرچه این نکته را شاید همه ی بچه های امروز قبول دارند که : استاد و معلم و عالم ... حالا هر چقدر هم که ضعف داشته باشند ... احترامشان مثل احترام پدر و مادر واجبه... به قول بزرگی که میگه : همیشه دست بوس کسی هستم که حتی فقط یک کلمه از او یاد بگیرم ... اما...باز هم باید اعتراف کرد که رعایت احترام ها هم حدی دارد و اگر یکی از طرفین رعایت نکند از حد خویش خواهد گذشت... نتیجتاً اینکه ما نسل امروزی ها بدانیم که : با باور توانایی های خویش می توانیم؛ از راههای منطقی و روشهای صحیح ، بسیاری از این رفتارهای بزرگتر ها را تصحیح کنیم ... بخصوص از طریق دوست شدن با آنها و ارائه انتقادها و پیشنهادهای بی غرض ... ولی نه با جنگ و جدال ... ؛ --------------------------------------------------------------- اما یک نتیجه کلی هم از صحبت های بالا بگیریم : بیایید ... به این جمله ایمان بیاریم که : تا وقتی روابط بین نسل ها متقابل نشود ؛ و تا زمانی که در عمل نتوانیم همدیگر را درک کنیم ؛ توقعاتمان هرگز به وقوع نخواهد پیوست ... چرا که ؛ هر عملی عکس العملی متناسب با خودش دارد ... یعنی انتظار برداشت گندم ، از کاشت جو بیهوده خواهد بود ...
Design By : Pichak |